طنز،جوک،عـکس،معما... نظر یادتون نره
برای استفاده بهتر از وب لطفا عضو شوید LIFE MATH ریاضیات زندگی
Smart man + Smart woman = Romance
مرد باهوش + زن باهوش = عشقولانه
Smart man + Dumb woman = Affair
مرد باهوش + زن خنگ = روابط نامشروع
Dumb man + Smart woman = Marriage
مرد خنگ + زن باهوش = ازدواج
Dumb man + Dumb woman = Pregnancy
مرد خنگ + زن خنگ = حاملگی
![]() ادامه مطلب ...
مُروارید یا دُر، گوهری است معمولاً سفید و درخشان که در اندرون برخی از نرمتنان دوکفهای مانند صدف مروارید به وجود میآید و مروارید طبیعی یكی از جواهرات بسیار مهم و قیمتی از دوران باستان به شمار می رود و به همین دلیل صید صدف به منظور استحصال مروارید از قرن ها پیش در اقیانوس هند، اقیانوس آرام، دریای آتلانتیک، آبهای استرالیا، فرانسه و همچنین خلیج فارس و دریای عمان و دیگر گستره های حضور صدف مرواریدساز (mother of pearl) رواج داشته است و از سودمندترین ثروت های طبیعی دریاها به شمار می رفته است و می رود. مروارید نماد و تجلی قدرت، ثروت، اشرافیت و سلطنت بوده و شاهد این مدعا حضور لفظ های دیگر برای آن همچون لولو و غیره در كتاب هایی مانند قرآن، انجیل و یا حتی كتاب های تاریخی رم، یونان، چین و تندیس ها پرتره ها و آثار دوران باستان بوده است.
ادامه مطلب ... یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود گفت یارب از چه خارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم،تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو،من نیستم گفت : ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها،دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمر های سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
ادامه مطلب ... در ٤ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار در ٦ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه (از مدرسه)
در ١٢ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست (یافتن)
در ١٨ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... گرفتن گواهى نامه رانندگى
در ٢٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه
در ٣٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٤٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٥٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٦٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه
در ٦٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... تمدید گواهى نامه رانندگى
در ٧٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست (تنهایی)
در ٧٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه (از هر کجا)
در ٨٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار
دروازهبان پيشين تيم ملي فوتبال ايران و باشگاههاي استقلال و پرسپوليس که يکي از تاثيرگذارترين بازيکنان تيم ملي در راه صعود به جام جهاني 1998 بود، به دليل شکايت يک پزشک ممنوع الخروج شد.
![]() حراج پيراهن ايمون زائد که در دربي قبل 3 گل به استقلال زده بود به نمايش گذاشته شد که مشخص شد اين لباس که به مبلغ 14 ميليون تومان به يکي از هواداران فروخته شده است اصل نبوده است و پيراهن اصلي تحويل خريدار نشده است که وي نيز از اين موضوع ناراحت و خواستار پيگيري آن بود.
با آغاز تعطیلات نوروزی، حساسترین دوره آمادگی برای كنكور شروع می شود. مسائل موجود در این دوره مانند تعطیل شدن كلاسهای مدرسه، جبران عقبماندگیهای درسی و... برنامه ریزی عید را از سایر دورهها متمایز میكند. امسال به شكل دیگری به استقبال بهار میرویم. خانهی كنكوریها بوی همیشگی عید را ندارد، بویی از جنس كنكور دارد امسال نوروز تعطیل نیست امسال سال شماست. باید حانه تكانی كنید اما از نوع كنكوری آن. باید اوضاع را مرتب كنید. اضافهها را از ذهن دور بریزید، داشتهها را گردگیری و تمیز كرده و به طور منظم در جای مناسبی قرار دهید. برای كنكوریها بهار فصل رویشی دوباره است و ثمره هایی که دیر یا زود به بار خواهد نشست ... ادامه مطلب ... ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. ((نارسیس))
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف میشوی و مهمتر آنکه خوک از این کار لذت میبرد. "جورج برنارد شاو"
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)
ادامه مطلب ... دختر دانش آموزي صورتي زشت داشت. دندان هايي نامتناسب با گونه هايش، موهاي کم پشت و رنگ چهره اي تيره. روز اولي که به مدرسه جديدي آمد، هيچ دختري حاضر نبود کنار او بنشيند! نقطه مقابل او دختر زيباروي و پولداري بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ايستاد و از او پرسيد: ميدوني زشت ترين دختر اين کلاسي ؟
يکدفعه کلاس از خنده ترکيد …
بعضي ها هم اغراق آميزتر مي خنديدند. اما تازه وارد با نگاهي مملو از مهرباني و عشق در جوابش جمله اي گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ويژه اي در ميان همه و از جمله من پيدا کند. او گفت: اما بر عکس من، تو بسيار زيبا و جذاب هستي.
او با همين يک جمله نشان داد که قابل اطمينان ترين فردي است که مي توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جايي رسيد که براي اردوي آخر هفته همه مي خواستند با او هم گروه باشند. او براي هر کسي نام مناسبي انتخاب کرده بود. به يکي مي گفت چشم عسلي و به يکي ابرو کماني و … به يکي از دبيران، لقب خوش اخلاق ترين معلم دنيا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترين ياور دانش آموزان را داده بود. آري ويژگي برجسته او در تعريف و تمجيد هايش از ديگران بود که واقعاً به حرف هايش ايمان داشت و دقيقاً به جنبه هاي مثبت فرد اشاره مي کرد. مثلاً به من مي گفت بزرگترين نويسنده دنيا و به خواهرم مي گفت بهترين آشپز دنيا!
سالها بعد وقتي او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به ديدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهري اش احساس کردم شديداً به او علاقه مندم. پنج سال پيش وقتي براي خواستگاري اش رفتم، دليل علاقه ام را جذابيت سحر آميزش مي دانستم و او با همان سادگي و وقار هميشگي اش گفت:
براي ديدن جذابيت يک چيز، بايد قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او يک دختر سه ساله دارم. دخترم بسيار زيباست و همه از زيبايي صورتش در حيرتند.
روزي مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زيبايي دخترمان در چيست ؟
و همسرم اينگونه جواب داد:
من زيبايي چهره دخترم را مديون خانواده پدري او هستم ...
بر سر گور کشيشي در کليساي وست مينستر نوشته شده است: "کودک که بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اينک که در آستانه مرگ هستم مي فهمم که اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!"
کلاه فروشي روزي از جنگلي مي گذشت. تصميم گرفت زير درخت مدتي استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابيد. وقتي بيدار شد متوجه شد که کلاه ها نيست! بالاي سرش را نگاه کرد. تعدادي ميمون را ديد که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگيرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و ديد که ميمون ها همين کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و ديد که ميمون ها هم از او تقليد کردند.
به فکرش رسيد... که کلاه خود را روي زمين پرت کند. لذا اين کار را کرد. ميمونها هم کلاهها را بطرف زمين پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهاي بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ اين داستان را براي نوه اش تعريف کرد و تاکيد کرد که اگر چنين وضعي برايش پيش آمد چگونه برخورد کند ...
يک روز که او از همان جنگل گذشت در زير درختي استراحت کرد و همان قضيه برايش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. ميمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، ميمون ها هم همان کار را کردند. نهايتا کلاهش را بر روي زمين انداخت. ولي ميمون ها اين کار را نکردند!
يکي از ميمون ها از درخت پايين آمد و کلاه را از روي زمين برداشت و در گوشي محکمي به او زد و گفت : فکر مي کني فقط تو پدر بزرگ داري؟!
جوان ثروتمندي نزد عارفي رفت و از او اندرزي براي زندگي نيک خواست ...عارف او را به کنار پنجره برد و پرسيد: چه مي بيني؟ گفت: آدم هايي که مي آيند و مي روند و گداي کوري که در خيابان صدقه مي گيرد.
بعد آينه بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد: در آينه نگاه کن و بعد بگو چه مي بيني؟
گفت: خودم را مي بينم !
عارف گفت: ولي ديگر ديگران را نمي بيني !
آينه و پنجره هر دو از يک ماده ي اوليه ساخته شده اند و آن چيزي نيست جز "شيشه"
اما در آينه لايه ي نازکي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نمي بيني
اين دو شي شيشه اي را با هم مقايسه کن :
وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي بيند و به آنها احساس محبت مي کند.
اما وقتي از جيوه (يعني ثروت) پوشيده مي شود، تنها خودش را مي بيند !
تنها وقتي ارزش داري که شجاع باشي و آن پوشش جيوه اي را از جلو چشم هايت برداري، تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري ...
روزي حضرت سليمان مورچه اي را در پاي کوهي ديد که مشغول جابجا کردن خاک هاي پايين کوه بود. از او پرسيد: چرا اين همه سختي را متحمل مي شوي؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر اين کوه را جابجا کني به وصال من خواهي رسيد و من به عشق وصال او مي خواهم اين کوه را جابجا کنم.
حضرت سليمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشي نمي تواني اين کار را انجام بدهي.
مورچه گفت: "تمام سعي ام را مي کنم...!"
حضرت سليمان که بسيار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود براي او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدايي را شکر مي گويم که در راه عشق، پيامبري را به خدمت موري در مي آورد ...
درباره وبلاگ ![]() سـلام دوستــای عزیـزم.خوبید؟؟! ****************************** از این که من و وبـلاگم را قابل دونستید و ســر زدیـــد خیــلی خیــلی ممنــــونــم ****************************** امیــد وارم از وبــلاگم خوشتــون بیــاد و براتـــون مفید واقع بشه ****************************** امیدوارم هر کجا که هستید خوش و خرم و ســر حــال باشد باشید و واسـه همتـون آرزوی موفقیت دارم ****************************** راستی واسه ی تبادل لینک آمادم در قسمت تبادل لینک وب خود را وارد کنید ****************************** Nimbuzz: !*dadmas*! , *chips* Yahoo: remo1373@yahoo.com راستی VPN هم داریم هرکی خواست پیام بده آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان امکانات جانبی ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||